چرا نئولیبرالیسم نمیمیرد؟
نویسنده در جایی از این متن میگوید که نئولیبرالیسم هم یک ایدئولوژی است که از بس فراگیر شده است (به تعبیر لاکلائو گفتمانها طبیعینمایی میکنند)، وجه ایدئولوژیک آن را حس نمیکنیم. شاید بتوان نئولیبرالیسم را ایدئولوژی خواند و دولت نئولیبرال را دولت ایدئولوژیک، اما این ایدئولوژیکبودن از سنخ ایدئولوژیکبودن در دولت کمونیسم و فاشیسم نیست. این ایدئولوژیکبودن- تأکید میکنم به فرض ایدئولوژیکبودن- سبُک، کمآزار، کمادعا و سطحی است و همچون ماهیت ایدئولوژیک کمونیسم و فاشیسم، متصلب، به صلیبکشاننده، کُشنده و نقدناپذیر نیست. درست به سبب همین سبکی و کمادعابودن است که نئولیبرالیسم میتواند چیزهای بیشتری از فاشیسم و کمونیسم داشته باشد و اثرگذاری بیشتری را به منصه ظهور برساند. چون چندان ادعای حاقداشتن(مغز و کانونداشتن) و برحقبودن ندارد، کمتر به محاق و تنگنا میرود.
کمونیسم و فاشیسم سنگین و تودار هستند و ادعای مطلقبودن دارند و درست از همین ادعای مطلقبودن است که بنیادیترین ضعف آنها رخ میگشاید. کافی است تا یک ضعف و سوراخ را در آنها به رخشان بکشیم تا دچار فروپاشی مشروعیت و وجاهت شوند، اما نئولیبرالیسم از همان آغاز میپذیرد که مطلق نیست و دچار اشتباه است. این بنیادیترین کارِ درستِ نئولیبرالیسم است. همین نئولیبرالیسم را تسخیرناپذیر میکند که نئولیبرالیسم کاخ و کانونی را برای خود متصور نیست و ادعای توپربودن و عمق نمیکند. نئولیبرالیسم ساده سخن میگوید و واقعی و همین آنرا برای تغییر جهان توانمند میکند و همچنین برای تغییر اذهان از طریق آسان فهمیدهشدن. حکومتهای ایدئولوژیک، سخت، سفت و لجوج هستند و همین آنها را از میان میبرد؛ «سختترین و خشکترین درختان برای قطعشدن آمادهاند.» حکومتهای خشک، خشن و تبری(فاشیسم از فاشس به معنای تبر است) میشکنند و «هر آنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود.» |
چرا نئولیبرالیسم نمیمیرد؟
نویسنده در جایی از این متن میگوید که نئولیبرالیسم هم یک ایدئولوژی است که از بس فراگیر شده است (به تعبیر لاکلائو گفتمانها طبیعینمایی میکنند)، وجه ایدئولوژیک آن را حس نمیکنیم. شاید بتوان نئولیبرالیسم را ایدئولوژی خواند و دولت نئولیبرال را دولت ایدئولوژیک، اما این ایدئولوژیکبودن از سنخ ایدئولوژیکبودن در دولت کمونیسم و فاشیسم نیست. این ایدئولوژیکبودن- تأکید میکنم به فرض ایدئولوژیکبودن- سبُک، کمآزار، کمادعا و سطحی است و همچون ماهیت ایدئولوژیک کمونیسم و فاشیسم، متصلب، به صلیبکشاننده، کُشنده و نقدناپذیر نیست. درست به سبب همین سبکی و کمادعابودن است که نئولیبرالیسم میتواند چیزهای بیشتری از فاشیسم و کمونیسم داشته باشد و اثرگذاری بیشتری را به منصه ظهور برساند. چون چندان ادعای حاقداشتن(مغز و کانونداشتن) و برحقبودن ندارد، کمتر به محاق و تنگنا میرود.
کمونیسم و فاشیسم سنگین و تودار هستند و ادعای مطلقبودن دارند و درست از همین ادعای مطلقبودن است که بنیادیترین ضعف آنها رخ میگشاید. کافی است تا یک ضعف و سوراخ را در آنها به رخشان بکشیم تا دچار فروپاشی مشروعیت و وجاهت شوند، اما نئولیبرالیسم از همان آغاز میپذیرد که مطلق نیست و دچار اشتباه است. این بنیادیترین کارِ درستِ نئولیبرالیسم است. همین نئولیبرالیسم را تسخیرناپذیر میکند که نئولیبرالیسم کاخ و کانونی را برای خود متصور نیست و ادعای توپربودن و عمق نمیکند. نئولیبرالیسم ساده سخن میگوید و واقعی و همین آنرا برای تغییر جهان توانمند میکند و همچنین برای تغییر اذهان از طریق آسان فهمیدهشدن. حکومتهای ایدئولوژیک، سخت، سفت و لجوج هستند و همین آنها را از میان میبرد؛ «سختترین و خشکترین درختان برای قطعشدن آمادهاند.» حکومتهای خشک، خشن و تبری(فاشیسم از فاشس به معنای تبر است) میشکنند و «هر آنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود.» |
چرا نئولیبرالیسم نمیمیرد؟